اشعار مناجات با خدا
خراب آمده ام تا کنی تو آبادم
هزار شکر نگفتند ز چشمت افتادم
خراب باده ی عَفوم، ببخش رسوا را
مُقِّر و مُعترفم از هزار بیدادم
مدد نمیشوم آقا به غیر دستانت
بگیر دست مرا با تمام ایرادم
بدون وجه تو سوگند سخت محتاجم
که هرچه آبرویم داده ای ز کف دادم
من از عِقاب تو سوی خودت گریزانم
گناه میکنم و باز میکنی یادم
همیشه بنده ی دربست خود صدایم کن
خدا نکرده نکن از اطاعت آزادم
اگرچه سوی تو آلوده دامن آمده ام
ولی به اسم تو سوگند پاک بنیادم
میان این همه مهمان بعید میدانم
که مفتضحم بکنی در میان افرادم
نشاندی ام به کنار خداییان اما
هزار مزه ندارد سکوت و فریادم
به زیر بال خود افتاده بودم اما زود
رسید دست عطای کسی به فریادم
سحر گشود به رویم تمام دردها را
دمی که ناله رب الحسین سر دادم
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دوم ماه رمضان92
************************
گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری
گرچه من دربدرم، راه ندی حق داری
بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه
خورده اينجا گذرم، راه ندی حق داری
همه جا پرسه زدم غير در خانه ی تو
حال بشكسته پرم، راه ندی حق داری
از رفيقان شهيدم به خدا جاماندم
حال كه يك نفرم، راه ندی حق داری
گرچه بر سفره تو شاه و گدا مهمانند
بسكه من خيره سرم، راه ندی حق داری
بس كه تو شاهد عصيان مني امشب كه
من گداي سحرم، راه ندی حق داری
به اميدم كه كسي باز شفاعت بكند
طفل شش ماهه مگر باز وساطت بكند
محمود قاسمي
************************
از نسیم سحری روح به جانم دادند
چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند
تا شدم هم نفس محفل رندان سحر
لذت زمزمه و آه و فغانم دادند
باورم نیست که با این همه عصیان و قصور
ره به مهمانی ماه رمضانم دادند
بهترین وقت ملاقات خدایی است نماز
فیض دیدار به هنگام اذانم دادند
ضعف روزه ز تن ناقص من رخت ببست
بهر انجام عبادات توانم دادند
نام آقا نمک سفره ی افطار من است
کرم حضرت یار است که نانم دادند
هر چقدر دور شدم باز عطایم کردند
توبه بشکستم و هر بار زمانم دادند
ناسپاسی به سر نعمت حق باعث شد
که حواله به سرای دگرانم دادند
مانده بودم که کجا درد دل ابراز کنم
به کرم خانه ی ارباب مکانم دادند
به خدا آرزویی ندارم هیچ دیگر
حرم کرب و بلا را که نشانم دادند
دلم از روز ازل هست گرفتار حسین
به غلامی درش نام و نشانم دادند
در همان روز که هر کس ز کسی بگریزد
از تولای علی برگ امانم دادند
بخداوند قسم شور حسین می گیرم
روز محشر اگرم اذن بیانم دادند
احسان محسنی فر
************************
رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام
راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم
میزبانی و منم مهمانت
لقمه ای اشک بده از خانت
رمضان آمده با طعم دعا
سفره انداخته اند در همه جا
سر این خوان همه نوع آدم هست
شاه اگر هست گدایی هم هست
عمر یک سال جلوتر رفته
از خودم حوصله ام سرفته
یازده ماه گناه آلودم
من همانم که همیشه بودم
چشم، حقّ بدنم را خورده
هر کسی خواست دلم را برده
خو گرفته است به بن بست خودم
طاقتم طاق شد از دست خودم
سالها در تن خود گم شده ام
تاجر سفره ی گندم شده ام
لحظه هایم به تجارت رفته
از کفم این همه فرصت رفته
مددی من به خودم برگردم
جان بگیرم به تنم برگردم
روسیاهم خدایا چه کنم ؟
بی پناهم خدایا چه کنم؟
من بدم شاه ولی بد نکند
پشت در آمده را رد نکند
مهدی رحیمی
************************
خورشید پشت ابر نشانی به ما بده
ای ماه مژده رمضانی به ما بده
مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و
باد صبای مشک فشانی به ما بده
بی کس تر از همیشه رساندیم خویش را
آواره ایم... جا و مکانی به ما بده
از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم
از پا نشسته ایم... توانی به ما بده
از سفره ای که وقت سحر پهن می کنی
مانده غذا و خورده ی نانی به ما بده
"با روضه حسین نفس تازه می کنیم"
روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
محمد بیابانی
************************
مانده در درد و رنج... درمانده
با دلی پرگناه آمده ام
این منم ؛ بنده ای خطاکارم
خسته و روسیاه آمده ام
**
این منم آنکه بعد مدت ها
عقل او یادی از جنون کرده
نوکری بد که با گناهانش
قلب ارباب خویش خون کرده
**
داد و فریاد میزنم اینجا
تا که شاید توجهت را جلب
بس که کردم گناه آخرسر...
...اندک اندک شدم قسی القلب
**
سفره گسترده و برای من
لقمه ای از کرم نمی آید
اشک من توی چشم زندانی ست
در دعا گریه ام نمی آید
**
سائلان را ز خانه رد کردن
تو خودت گفته ای که ننگین است
دست من سوی تو دراز شده
ما گدائیم، شغلمان این است
**
هرچه کردی گناه بود ای دل!
گاه با نیت ثواب اما...
آبرویم چو آب از کف رفت
خانه ات... خانه ات خراب اما...
**
من کبوتر ... سپید.... زاده شدم
که مرا غرق در سیاهی کرد
مهربان! با تمام این اوصاف
با من خسته دل چه خواهی کرد؟
پیمان طالبی
************************
لحظه ها میل بندگی دارند
وقت ادعیه خوانی دل شد
چشم را باید اشک پاشی کرد
وقت خانه تکانی دل شد
**
حال و روز زمین چه دیدنی است
آسمان رخت نو به تن کرده است
سالروز تولد ماه است
چقدر شب ستاره آورده است
**
رد پای فرشته ها روی
جانماز زمین شکوفا شد
همه دل تنگ این هوا بودند
غنچه ی سـبز ربنا وا شد
**
بزم عشقی خدا به پا کرده است
همه دعوت شدند و مهمانند
خوش نشینان سفره ی افطار
ریزه خوار بهار قرآنند
**
در همین لحظه های نورانی
باری از دوش یک نفر بردار
روزه داری فقط نخوردن نیست
چون علی کیسه ی سحر بردار
صابر خراسانی
************************
به هربهانه دلم میل یاردارد و بس
هوای دیدن روی نگارداردو بس
جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت
به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس
مزن به رویم اگردست من شده خالی
مکن گله که : غلامم شعاردارد و بس
اگر زمانه به طعنه ردم کندغم نیست
که نوکرت دوجهان با تو کار دارد و بس
کرم نما و قدم رنجه کن در این دل ما
که باغ ما دو روان چشمه ساردارد و بس
تمام هستی من مایه سوز عشق تو شد
ولی دوباره هوای قماردارد و بس
دگربه آینه دل تو را نمیبینم
که صحن آینه گرد و غبار دارد و بس
خدا بدون رضایت مرا نمیخواهد
گدا به نام کریم اعتبار دارد و بس
زمین کرببلا وعده گاه نوکر هاست
که درحریم حسین دل، قرار دارد و بس
قاسم نعمتی
************************
باور نمی کنم که مرا هم خریده ای
آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای
لایق نبوده ام بنشینم کنار تو
با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای
هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام
اصلاً نگفته ای که تو پرده دریده ای
با این همه گناه و خطایی که داشتم
هرگز ندیده ام ز گدایت بُریده ای
گفتم دگر ز چشم تو افتادم ای خدا
امّا هنوز در بر من آرمیده ای
من بی توجّهی به تو کردم ولی مُدام
ناز مرا به خاطر زهرا کشیده ای
ماه مبارک است و دلم شد سرای تو
از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای
شرم از عذاب نوکر زهرا نموده ای
گفتی بیا که نوکر قامت خمیده ای
وقتی میان کوچه زمین خورد مادرم
آنجا صدای ناله ی او را شنیده ای
محمد فردوسی
************************
من را هميشه خواندي و نشناختم تو را
از غصه ها رهاندي و نشناختم تو را
اين بندهی اسير معاصي و نفس را
از درگهت نراندي و نشناختم تو را
بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی
با من هميشه ماندي و نشناختم تو را
بر خان رحمت و کرم و استجابتت
عمري مرا نشاندي و نشناختم تو را
شب هاي جمعه تو نمک اشک و روضه را
بر جان من چشاندي و نشناختم تو را
با رأفت و بزرگي و آقائيت مرا
تا کربلا رساندي و نشناختم تو را
یوسف رحیمی
************************
در پیشگاه قدسی تو ای خدای من
می دانم اینکه رنگ ندارد حنای من
از بس که توبه کردم و توبه شکسته ام
چنگی به دل نمی زند این توبه های من
با اینکه مُهر خاتمه خورده به نار تو
آزاد و خودسر است عنان هوای من
یا رب ببین که از سر تکرار معصیت
دیگر شکسته قبح معاصی برای من
گر تو مرا رها کنی از دست می روم
بی لطف تو شود دل دوزخ سرای من
ای مالکی که فضل بریّه از آن توست
دستی بکش به روی سر بی نوای من
سوگند می خورم به مقام ربوبیت
جز آستان تو نبوَد التجای من
آن فطرسم که در پی قنداقه آمدم
یعنی شکسته بال و پر ربّنای من
امشب بیا به خاطر ارباب بی کفن
منّت گذار و درگذر از این خطای من
جان حسین ... روزی ما را رقم بزن
امضا نمای تذکره ی کربلای من
محمد فردوسی
************************
بگذارید بر احوال خودم گریه کنم
بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم
فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود
جای آنست بر افعال خودم گریه کنم
تا شبی پنجره رحمت حق باز شود
هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم
ذره ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد
به " فمن یعمل مثقال " خودم گریه کنم
نیست تقصیر کسی آیینه ام تار شده
جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم
راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام
ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم
من پرستوی حرم بودم و دور افتادم
تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم
کاروان رفت به پا بوسی حق بگذارید
منکه جا مانده امیال خودم گریه کنم
قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم
سخت بر این دل بد فال خودم گریه ککنم
نشدم معتکف خیمه نورانی یار
بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم
مددی تا به غریبی نگارم نالم
همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم
سید محمد میرهاشمی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدامناجات با خدا
برچسبها: اشعار مناجات با خدا مهدی وحیدی